مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

میر و علمدار علی

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

اشکبارترین روضه تاسوعا اون لحظه دم علقمه نیست  

حتی تیرهای بی مروتی نیست که به چشمان عباس خوردند...نه  

حتی آن تیری نیست که به مشک خورد  و .... 

تمام امید های سقا را .... 

 

 

اوج لحظه های پرغرور عباس ، شیرین ترین لحظه های اوست شاید به ظاهر 

وقتی مولا به بالینش آمد  

 

ولی بیش از آنکه حسین بداند عباس علمدار سپاه اوست ، 

حتی شاید بیش از آنکه حسین نگران باشد   

 

عباس نگران است و  

این نگرانی او را در آخرین لحظات ذره ذره آب می کند  

 

او می داند که علمدار حسین است  

حسین ، امام و حجت او  

او علمدار قافله سالاری است که حالا سردارش را ،بهترین سردارش را از دست می دهد ... 

 

و حالا همه عاشقانه های عباس  

اشک هایی می شوند از سوز 

که چگونه مولا را تنها باید رها کند 

 

 

 

 

 

 

 

هیچ تشبیهی نیست ...ولی این دل هوایی همیشه همین حس را داشت ...همیشه حس می کرد بیش از آنکه رهبری با بغض تمام ،با ابهت تمام ، با عبای سیاهش در اوج دوران سیاه اصلاحات و سناریوی قتل های زنجیره ای و ...، بالای سر سرداری اشک می ریزد 

 

بیش از فرمانده ،سرباز می سوزد ....و صیاد سرباز بود ....علمدار بود به وسع خودش  

 

 

 ------- 

 

آن جان‌برکفان نستوه با سینه‌ی گشاده و عزم راسخ همواره به پیشباز خطر شتافته و در دوران دفاع مقدس و پس از آن، هرگز احساس خستگی به خود راه ندادند. شهادت، بی‌شک برترین آرزوی آنان بود. لیکن فقدان مردان بزرگ در هر کشور و جامعه‌ئی برای آن مردم و آن کشور خسارت و تأسف‌بار است. ما همه در غم این عزیزان با خانواده‌های گرامی آنان شریک و همدردیم. خدا را شکر که محصول تلاشهای آنان هم‌اکنون در اختیار مردان جهاد است و تربیت شدگان آن مجموعه، از کفایت لازم برای ادامه‌ی آن خط نورانی برخوردارند.
 

 

 

 

 شهدای غدیر  

شهدای گلگون کفن کشور عزتمند من  

  

وحالا شما هم رفتید.... 

اینگونه رفتید و ... 

ما اهل کوفه نیستیم ...ولی حتما حالا با این جملات می دانید که شما هم علمدار بوده اید به وسع خودتان ...پس با ما بگریید ....از شوق ...از رغبت خدمت  

  

 

یاد نوای حسینی شب نیمه شعبان  : 

آقای من ....اللهم اجعل محیای محیای من  

مولای من ....من گریه می کنم برای تو ،تو برای من ....

بر من منت گذار

 بسم رب الصدیقین

 

 تشبیه نیست ...اصلا تشبیه نیست ... 

زبان حال امثال من است که با دیدن این عکسها هوایی شده اند. 

 

 

ـ پسر پیامبر! می دانم بدنم بد بو، نسبم پست و رنگم سیاه است. بر من منت گذار و در بهشت را به رویم باز کن، تا بویم خوش و رویم سفید شود.

به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم، تا این که خون سیاهم با خون شما مخلوط شود. پیراهنش را درآورد، تا از هر قید و بندی آزاد باشد.

صدای خسته ای به گوش فرمانده میدان رسید: «العطش، مولای یا اباعبدالله» که زود، قطع شد، نه، آن را قطع کردند.

جون برده زیست، اما آزاد مُرد.

امام حسین(ع) کنار ده جسد ایستاد و با سخنانش، برایشان افتخاری بزرگ بر پیشانی تاریخ حک کرد.

حضرت عباس(ع) حضرت علی اکبر(ع) حضرت علی اصغر(ع) حضرت قاسم(ع) حضرت عبدالله(ع) جناب زهیربن قین، جناب حبیب بن مظاهر، جناب حرّ، جناب مسلم بن عوسجه و جناب جون که آقا برایش دعا کرد:

خدایا! روی جون را سفید و بویش را خوش گردان و او را با نیکوکاران محشور کن و با محمد و آل محمد(ص) انس و آشنایی ده.

خورشید کربلا غروب کرد؛ اگرچه یارانش هرگز.

ده روز بعد از عاشورا، رایحه ای دل پذیر تمامی صحرای کربلا را پوشانده بود و این عطر چیزی نبود جز بویی که از بدن غلام سفید امام حسین(ع) می آمد. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کجایید شهیدان گم نام ما...اینجا بزرگ ترین نام ها مال شماست مال شما وهمرزمان رنج دیده شما

وقتی بر بالین جانبازان می آیی

بسم رب الصدیقین و الشهدا  

 

 

 

 

یا لیتنا کنا معکم .....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تدفین شهدای دانشگاه علامه

یاد این روزها بخیر  

 

وقتی دانشگاه ما هم ...  

این را از زبان همه مان می گویم...