مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

ای پیش پرواز کبوووترهای زخمی

امروز فیلم نفوذی را دیدم  

..... 

 

خیلی گران بوووود...این همه ایثار ...این همه لاله های ما ....این ها خیلی گران است...گران تر از هرچه ما بتوانیم و بکنیم ....که نمی کنیم .... 

 

بمیریم کم است...دلمان می خواست از اینها بهتر باشیم ...دلمان می خواست بهتر باشیم تا امیدی به آمدنت باشد امام مهربان ما.... 

امروز فهمیدم خیلی مهربانی که چنین امیدی به ما دادی ...ما کجا و .... 

ما کجا و این اخلاص های گمنامانه کجا 

 

تا ابد نگاه مظلومانه بچه رزمنده های کتک خورده ...تیر خورده ...تحقیر شده ..روی دوشم سنگینی می کندو تو به تنبلی ها و غفلت ها نگاه می کنی........ 

 

 

دلم برای همه بچه های شهدا تنگ شده ....پیدا کردنتان در دانشگاااه خیلی سخت است ...با هزار پرس و جو .....و نگاهی تحسین آور و از سر وجد ..وصد حیف ک نباید این حس را شما بدانید.... 

 

ای پیش پرواز کبوترهای زخمی ی ی ی ی
بابای مفقوووالاثر بابای زخمی ی ی ی ی
تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی
یک قاب چوبی روی دست میخ بودی 
 
 
دعا کنید برای ما...بدجور شرمنده ایم ..شرمنده پدرهایتان .... 
توی کتابم هرچه بابا آب می داد
مادر نشانم عکس توی قاب می داد

سالگرد تدفین

بزرگی کردید... بزرگی کردید که آمدید

بزرگمان کردید.... وقتی آمدید 

 

خوش آمدید .... 

دعا کنید برایمان .... 

به حق تمام لحظه های باهم بودنمان ..

به حق تمام غروب های زیبای فاتحه خوانی شما... 

به حق صبح های زود و خوراکی های نذریتان  که تنها طعم مائده های بهشتی در زمین است ... 

به حق  صبح های دیرتر و کلاسی که خیلی دیر شده و فاتحه های هولکی ما ... 

به حق  اشک های بی دریغمان که شما علی اکبر ها را سینه خاک ببینیم و خودمان را محتاج و مسئوول ....به حق خداحافظی های سه شنبه جمکران رفتنمان .... 

به حق نیمه شب های تازه رسیده از جنوووب که ناخداگاه باز دلمان بی تاب است که پابرهنه خدمتتان بیاییم .... 

 به حق بوی گلاب آمیخته با گل های بهار مزارتان .... 

به حق حسرت گل های زیبایی که هربار در گلفروشی ها دیدیم و بی امان دلمان بی قرار شد که کاش .... 

به حق هربار بالای پل حافظ و سلامی از دور... 

 

نه ...نه به حق اینها ...که همه هیچند ...به حق راه سرخی که نشان دادید و از شر این زندگی حیوانی خلاص کردید...به حق لبخندهای امام روح الله که از استقامتتان برلبان آسمانی اش نشست ...و به حق همان مولایی که در زیارتتان می خوانیم شما انصار اویید ....و به حق همان بانو 

 

دعا کنید ...ما هم بسازیم و  در اوج بسوزیم  ....همچون شما 

 

آمدنتان مبارک ....

به تو حسودی مان می شود

بسم الله الرحمن الرحیم

برای تو ...همسر شهید تازه به خون خفته ...مصطفی احمدی روشن

زنده ایم به آرمان ها ...هرچه قدر دور باشند ...یا هرچه قدر  بد باشیم ...هرچه قدر ما بی توفیق  باشیم ...هرچه قدر خدا بنده های بهتر داشته  باشد ...تمام دلخوشی همین چیزهاست حتی اگر به خاطر گناه ها خدا سرنوشت دیگری را برایمان رقم بزند ....

حسادت فقط یک جا معنی میدهد ..آنجایی  که ببینی کسانی در راه آرمانهایت پیش تر رفته اند و ....

حسین ها را که می دیدیم حسودی مان می شد که هر بار بی بی بگوید اگر حسین مرا صدا زدی در کربلا تشنه لب شهید شد و اگر حسین خودت را می گویی خدا حفظش کند

یوسف به دنیا آمده در زندان را که می دیدیم حسودی مان می شد که چطور می شود فرشتگان خدا رااز استقامت  متعجب کرد و به تحسین واداشت

و حالا این حسادت بیشتر شده ... در همین نزدیکی چند کلاس آن طرف تر .... ما به تو حسودی مان می شود ...ما حسودی مان می شود وقتی عزیز ترینت را بی سر در اربعین حسین فاطمه (ع ) تقدیم کردی  و با چشمان سرخت گفتی  سر خم می سلامت ....

ما به تو حسودی مان می شود که حتی 37 ساله هم نیستی ....حتی مثل زمان جنگ هم نیست که اغلب دوستانت را ببینی که یا همسرانشان شهید شده باشند یا اینکه در سنگر ها  با شهادت دست و پنجه نرم کنند...

به تو حسودی مان می شود که حالا ..در این دوران ....بی بدیل ..طعم زینب بودن را چشیدی.....

 

 

و چه راست گفته اند که حسود هرگز نیاسود .... آسودن بی آرام حراممان باد

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر 

 

چون شیشه عطری که سرش گم شده باشد .....