مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

مهمانی فرزندان روح ا...

ما را به ضیافت خود بپذیرید که شما میزبانید و ما مهمان

چیزی که خدا اشتباها فکر می کرده بهتر است

یک آیه ای هست توی قرآن  

 

یا ایها الذین امنوا اذا نودی للصوه من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر ا... و ذروالبیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون 

 

لری ش میشه اگه می دونستید نماز جمعه چه قدر براتون بهتره! 

 

البته خوب خداوند حواسش نبوده صله رحم خونه عزیز اینا  

                                               اتاق محشر رو تمیز کردن  

                           و البته مهم تر از اینا وظیفه خطیر درس خوندن خیلی بهتره!!! 

اصلا اون موقع که دانشگاه نبوده وگرنه اگه (نعوذ با...)قرآن رو refresh می کردیم احتمالا نوشتهخ بود درس خوندن شما مذهبی ها مهم تره!!! 

 

 

بابا هم قطار، می بینی من خودمن رو می گم یک عمر انگار نه انگار جمعه ها گویا یاسین تو گوش.... 

 

آقایون که حرفی توش نیست ،خانم ها هم اگه بنا به نظر مرجعشون استحبابی برای حضورشون تو نماز نیست بابا مکروه که نیست این خطبه ها رو گوش بدهند. به اینجا که می رسه کم می گذارند به فضائل که می رسد طلبکار می شوند... 

 

خوب این تنها سخنرانی است که شنیدنش هفته ای یک بار توصیه شده ،دوست نداری بشین جمعه ها ساعت 10 که رادیو داره خطبه ها رو پخش می کنه سریال زاغارت شبکه یک رو ببین! 

 

اینم سایت و رسانه http://www.salat.ir/v_mainpage.php?pgid=24 

ببینم بازم بهونه ای هست!؟؟؟ 

 اتوبوس های نماز هم که مفت و مسلم از همه جا می برند و میآورند

آخه فکر کنید مثلا توی همین قضیه غزه یک سری دانشجو شبانه روز می رفتند دم حافظ منافع که شاید با این داد و بیداد ها به جایی برسند .آخرش هم کلی ها نفهمیدند و یالیتنا کنا معکم شد 

خوب اگه نماز جمعه های ما پر بود کافی بود خطیب یک اشاره کنه این جمعیت سرریز می شد به سمت خیابون شریعتی حافظ منافع یک روزه تخته می شد ... 

حرفم اینه که ما هم مثل اون موقع ها حرف امام رو نمی خریم که بخوایم انتظار اون شرایط و دست آخر هم شهادت رو داشته باشیم

سفرنامه جنوب قسمت ۶

بسم الله الرحمان الرحیم

با این حساب پیش بره می ترسم آخرش شهید شیم !گفتم که اگه می خواهید اوردوز معنوی نشوید از قسمت های اول شروع کنید! 


خوب دیگه همیشه شعبون یک دفعه هم رمضون! همه قسمتها پای قسمت قبل!می دونم  دیگه جو خیلی معنوی شد!

داشتم می گفتم ، سوار اتوبوس که شده بودیم دیگه حتی قضیه کیکسا خنده دار نبود ،دل کندن خیلی سخته ...بابا انصافا عجب طلائیه

تو جبهه ها به تدارکات می گفتند ندارکات ! چون معمولا چیزی در بساط نبوده ، البته دوره این حرفها گذشته...اینا دیگه خودشون حقوق دلاری می گیرند یه پذیرایی سفر که براشون چیزی نیست!!!!من خودم اطلاع دارم ....پول نفت مملکت ...!!!! 

مسئول تدارکات ما که دیده بود بازار ساندیس هاش کساد شده هیچ کس حس آواز خونی و حتی ذکر صلوات(که بگویمم به اسم دین و صلوات همه خیرش به خودش می رسید!!!! ) دیگه نمی گیرد یک چیز جدید رو کرد ...دمش گرم!!

بعله... ،آقای علیدادی توی اتوبوس ما بودند، کلی از ما صلوات گرفت تا ایشون رو صدا کرد که عقب اتوبوس بیایند ...ایشان هم نامردی نکرد و شرط گذاشت که اول 1 ساعت استراحت کنید بعد !!هرچه ما اصرار که به پیر پیغمبر خوابمان نمی آید قبول نکرد که نکرد ...ما هم با اینکه اصلا اصلا خوابمان نمی آمد!! چون اصرار شد 1ساعت و ربع بعد با سر و صدای بغلی بلند شدیم ....

                                                 ----------------

داشتیم میرفتیم خرمشهر ، مرد بیرون را نگاه می کرد ...سکوت سکوت ...جای همه حرف هایی که باید می شنیدیم سکوت می کرد و گفتنی ها رابا زبان بی زبانی اش می گفت .هوایم بدجوری بارانی بود

گفت سوالهایی می پرسم فکر کنید، خودش انگار طاقت نداشت بگوید تاب سکوت هم نمی آورد...

پرسید امام سجاد گویا تا آخر عمر هرروز بر مصیبت پدرشان گریه می کردند چرا؟

پرسید امام زمان هم در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند من هرروز بر مصیبت امام حسین گریه می کنم و اگر اشکم تمام شود خون گریه می کنم چرا؟

پرسید امام معصومی می فرمایند تمام خیر را در این دیدم،قطع امید آنچه در دست مردم است.

گفت خودش هم همیشه به اینها فکر می کند که تمام خیر چیست و....

بعد هم برایمان از راز شهادت رفیقش گفت ، از اینکه اتفاقی !جامانده ،اینجا عادت کردیم به حسرت ها و خاطرات مردانی که قبولشان داریم .....آنهایی که بودند یادشان هست ...8000بار خوانده بودش....

رسیدیم به دژ، امشب را اینجا هستیم . نمازخانه ای که به ما دادند با احتساب افرادی که قرار است بیایند انگار نفری یک قبر برای خواب داریم !

یک نکته را هنگام مسواک زدن فهمیدم ،خمیردندانها اینجا با طعم نمک نعناع است!-آب شور هم برای مسواک زدن مزه ای دارد-

امروز کوه کندیم ،برنامه خیلی فشرده بوده! مسئول تدارکات هم یک سورپریز دارد امشب به جای ساندیس شیرکاکائو می دهند.البته در عوض یک سخنرانی حسابی بدوید برنامه شروع شده ها ...

بعد هم که دربه در آقای یکتا شدیم

آقای یکتا هم که دربه در ترمان کرد ....دستت درست حاجی!

فردا عازم فاو و شلمچه ایم.

سفرنامه جنوب قسمت۵

بسم الله  

 

شب اول

خوابگاه دانشگاه اهواز

دقیق تر بگویم سوله تربیت بدنی خوابگاه دانشجویان دانشگاه شهید چمران،همه خوابند یعنی خواب بودند تا وقتی که ما رسیدیم! صدای چرخ ساک ها و بعد رفت و آمد و صدای آب !! تا دیر وقت به راه بود انصافا خوب آدم هایی بودند

 

روز دوم دارد شروع می شود جمعه هم هست .السلام علی امام مهربانمان ، السلام علی امامی که خواست و ما آمدیم اینجا ....شرمنده ایم که ندبه خوان تو نیستیم

....ندبه که هیچ شرمنده خیلی چیزهای دیگریم....

اتوبوس پیش می رود و جایی پایین می آییم

اینجا دب هروان است . اینجا آخرین جایی است که دشمن به آن دست دراز کرده و مرد با بغض می گوید برایمان.از اهواز تا اینجا راهی نیست .فکر کنید ...فکر کنید چرا دشمنی که چند روز اول به سرعت این همه پیش می رود همین جا متوقف می شود.اینجا کارزار جوانان گمنامی است که با دست خالی ایستادند .مرد اشک می ریزد باید برویم ....

می گوید در نهج البلاغه خوانده ایم مردانی گمنام در زمین شهره آسمانها ...اینانند .گویا با حرف هایش التماس می کند یادتان باشد، میروید ولی یادتان بماند دست خالی چه ها می توان کرد...

باید سوار شویم ..باید سوار شویم و از این به بعد در مراسم ها به ما بگویند بسیجیان سلحشور،سربازان گمنام امام...

دشمن اینجا ایستاد یعنی وادارش کردند که بایستد، جای دیگری هم هست که هنوز می آید ، مجهز تر ، هنوز شکوفه هامان را نشکفته پرپر می کند.نمی دانم بگویم کاش تهاجم ها همه زمینی بودند...

نمی دانم این تهاجم علیه فکر و فرهنگ و دین ملت ما بزرگ تر است یا ...؟ 

بیا محمد جهان آرا ؛ بیا بهروز مرادی .... بیایید که هنوز دشمن بر زن و فرزند شما می تازد .

و این جاده طولانی است

تا به جایی برسیم که دیگر این کلمات را یارای نگاشتن آن نیست ...

اتفاقی که نیست

ظهر جمعه ،وقت اذان کنار نهر ...

نسیمی جان فزا می آید ...بوی کرببلا می آید 

خوشا به حال تبسمی که امامش را به تبسم وا دارد...

و طلائیه ...جایی که باید گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  گ ری س ت..........  

واصبر

واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداۀ و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینۀ الحیات الدنیا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطا

این قسم آیه ها در قرآن تکرار شدند

اینکه ما باید با چه کسایی باشیم ، خوب شاید بگیم اینکه معلومه . ولی نه انگار هنوز ریزه کاری داره مثلا خدا نمی فرماید اینها رو دوست بگیرید می فرماید  خودت را با شکیبایی با آنها بدار،

انگار خدا عیب ما بچه مذهبی (نما!)ها رو خوب می دونسته!

به قول آقای مطهری اگر یک نفر اهل همه فسق و فجور از خارج بیاید و یک سری هم ایران بزند و علاوه بر همه گناههایی که م یکند یک بار در عمرش از در یک مسجد که می گذرد نیم نگاهی بیندازد و علیرغم تصور همه احترامکی کند! همه می گوییم بله آقا فلانی هم آدم خوبی است حالا یک رفتارهایی هم اگر دارد ذاتش فلان و ....

البته این رفتار خوبی است اما ما درباره همه اینطور نیستیم مثلا اگر یک آدم خیلی خوب که یک عمر درست عمل کرده یک روزی یک کار بدی بکند همه عمر از او بیزار می شویم ! بابا خوب مردم که معصوم نیستند .

خلاصه ما ها معمولا کم صبریم . رحما علی الکفارهستیم و اشدا بینهم!

همش هم از کم صبری هست ها وگرنه خودمان هم می دانیم توی این دوره آخر الزمان همین دور و بری هایمان هم غنیمت هستند .پس چرا برایشان سنگ تمام نمی گذاریم و به فرموده آن روایت اگر خطایی از آنها می بینیم اول نمی رویم 70 تا حسن ظن پیدا کنیم خدا عالم است.

خدا همه ما را هدایت کند!


البته اینکه مسلم هست که ما کوچکتر از ان هستیم که حتی بخواهیم بگیم ما کوچکتر از آنیم که راجع به قرآن چیزی بگوییم. صرفا یک سری حرف است که به نظرم آمد