همیشه برایم وابستگی و عادت یک معنی داشت ... همیشه از دلبستگی فراری بودم چون آنرا تاثیر عادتهای گاه و بی گاه و برخورد و ...می دانستم به شهرم تهران نگاه می کنم ... وقتی از بالای پل هوایی میدان شلوغ و پر از آدم به همشهری هایم نگاه می کنم که حتی گاها ظاهرا باید زمین تا آسمان با هم فرق داشته باشیم و شاید بعضی شان فکر هم نکنند و هیچ وقت این را نفهمند می بینم دوستشان دارم .... این هم شاید از جنس همان عادت و بین هم بودن باشد ... حالا این روزها که بیشتر فکر می کنم می بینم دوستشان دارم ولی همه چیز را با او می خواهم تهران را این مناره های زیبا را این اتوبوس ها و مردم را همه را برای او می خواهم یعنی تا هست می خواهم اگر روزی اینها باشد و برای او نباشد دیگر نه عادتی و نه علاقه ای من هم میشوم مثل بقیه ... این ها را می خواهم برای عزت او ... دیشب این طبع، بیقرار شما خواست عرض ارادتی بکند دست کم از دل شکستهتان واژههایم عیادتی بکند
***
چشم بد دور، عمرتان بسیار کس نبیند ملالتان آقا! ما نمردیم خون دل بخوری تخت باشد خیالتان آقا!
***
چیست روباه در مصاف شیر؟! چه نیازی به امر یا گفته؟! تو فقط ابرویی به هم آور میشود خواب دشمن آشفته
***
هست خاموشیات پر از فریاد در تو آرامشی است طوفانی «الذی انزل السکینه» تو را کرده سرشار از فراوانی
***
واژهها از لبت تراویدند پرصلابت، پرعاطفه، پرشور آفریدند در دل مردم عزت، آمادگی، حماسه، حضور
***
این حماسه همه ز یمن تو بود گرچه از آن مردمش خواندی رهبرا! تا ابد ولی محبوب در دل عاشقان خود ماندی
***
سهم دلدادگان تو سلوی قسمتِ دشمنان تو سجیل رهبری نیست در جهان جز تو که ز امت چنین کند تجلیل
***
نسل سوم چو نسل اول هست با شعف با شعور با باور جاری است انقلاب چون کوثر هان! «فصل لربک وانحر»
***
گرچه در باغ سینهات داری لطفها، مهرها، محبتها گفتی اما نمیروی چو حسین تا ابد زیر بار بدعتها!
***
ناگهان در نماز جمعه شهر عطر محراب جمکران گل کرد بغض تو تا شکست بر لبها ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
***
جان ایران! چه شد که جانت را جان ناقابلی گمان کردی؟! آبروی همه مسلمانان اشک ما را چرا درآوردی؟!
***
جسم تو کامل است، ناقص نیست میدهد عطر یک بغل گل یاس دستت اما حکایتی دارد... رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس! این علاقه رو از عادت ندارم که کاش اینقدر تو رو دیده بودم و سکینه گرفته بودم .. ای کاش می شد به زیر عبای تو اشک ریختن و توجه تو عادت می کردم .. افسوس که این سرباز کوچک خیلی خیلی از تو دوره ... حالا اگه قراره اینها فدای تو نباشه ...دیگه فرق نمی کنه ... آقا جان درسته تو آقای واقعی ما نیستی ولی خونمون و جونمون و آبرومون و جوونی مون فدای شما تا مگه این پرچم رو به دست آقای واقعی برسونیم ... |